زمان تقریبی مطالعه: 18 دقیقه
 

حال (نحو)





زمان حاضر، یا حالت فاعل و مفعول در زمان وقوع فعل حال می‌گویند. "حال" اسم ثلاثی مجرّد از مادّه "حول"است.


۱ - تعریف



حال، در لغت به معنای زمان حاضر برزخ میان پایان گذشته و شروع آینده است و در اصطلاح علم نحو به چیزی گفته می‌شود که حالت و چگونگی فاعل یا مفعول یا هر دو را در جمله بیان می‌نماید؛ برای مثال، «جائنی زید راکبا» یعنی زید در حالی که سواره بود نزد من آمد.
[۲] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۱، ص ۲۷۷-۲۷۶.


۲ - معنای لغوی



"حال" اسم ثلاثی مجرد از ماده "حول" و در لغت به معنای تغییر یافتن و متحول شدن است: (أصل الحَول تغیّر الشیء و انفصاله عن غیره.).

۳ - معنای اصطلاحی



در اصطلاح نحو "حال" عبارت است از صفتی فضله
[۱۰] النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۶۸.     فضله، هر لفظی را گویند که معنای آن در جمله، اساسی نباشد؛ ازاین‌رو استغنا از آن بدون ضرر و اختلال در معنای اساسی جمله ممکن است در مقابل عمده که تحقق معنای اساسی جمله وابسته به آن است.
و منصوب که هیأت صاحبش را بیان می‌کند؛ مانند: «رجع الجندُ ظافراً»؛ در این مثال "ظافراً" صفتی فضله و منصوب است که چگونگی فاعل (الجند) را بیان می‌کند و مانند: «أَدِّب وَلَدَکَ صغیراً»؛ در این مثال "صغیراً" صفتی فضله و منصوبی است که چگونگی مفعول (ولد) را بیان می‌کند.

۴ - جایگاه "حال"



در علم نحو، "حال" در باب اسم، بخش منصوبات بررسی می‌شود؛ اما در ترتیب ذکر آن در میان منصوبات اختلافاتی مشاهده می‌شود که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
۱. ذکر آن بعد از مبحث استثنا؛
[۱۲] همچون ابن مالک در "ألفیه".

۲. ذکر آن بعد از مبحث " مفعول‌ معه
[۱۳] همچون ابن حاجب در "الکافیه".

۳. ذکر آن بعد از مبحث "منصوب به صفة مشبّهة"؛
[۱۴] همچون ابن هشام در "شذور الذهب".

۴. ذکر آن بعد از مبحث " مفعول‌ فیه".
[۱۵] همچون صفایی بوشهری در "بداءة النّحو".


۵ - اشکال "حال" و احکام آن



"حال" به سه شکل به کار می‌رود:

۵.۱ - أ. مفرد


حال مفرد، حالی است که جمله یا شبه جمله نباشد؛ مانند: «أشربُ الماء صافیاً»؛ در این مثال "صافیاً" حال مفرد و منصوب است.

۵.۲ - ب. شبه جمله


حال شبه جمله، در کلام به صورت ظرف و یا جار و مجرور ‌واقع می‌شود
[۱۸] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
که در این صورت ضروری است آن دو (ظرف و جار و مجرور) مستقر
[۱۹] بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص۶۴، پ۵؛ منظور از مستقر بودن این است که ضمیری در آن دو اسقرار یافته باشد به این بیان که در این موارد با حذف وجوبی متعلّق، ضمیر از آن به "ظرف" و "جار و مجرور" انتقال یافته و در آن دو استقرار می‌یابد؛ از‌این‌رو در این حالت آن دو را ظرف مستقرّ می‌نامند.
باشند:
[۲۰] بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴.

أ. ظرف؛ مانند: «رَأَیتُ الهلالَ بَینَ السَّحابِ»؛ در این مثال "بَینَ"
[۲۱] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۱.     "بَینَ" ظرف مکان و متعلِّق آن محذوف (مستقرّاً) است.
[۲۲] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
ظرف مستقر و شبه جمله‌ای است که حال واقع شده است.
ب. جار و مجرور؛ مانند: «فَخَرَجَ عَلی قَومِهِ فی زینَتِهِ»؛ «با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد». در این مثال "فی زینَتِهِ"
[۲۴] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۱.     "فی زینَتِهِ" جار و مجرور و متعلِّق آن محذوف (مستقرّاً) است.
[۲۵] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
جار و مجرور و شبه جمله‌ای است که حال واقع شده است.

۵.۳ - ج. جمله


جمله به هر دو نوع خود ( اسمیه یا فعلیه) با سه شرط حال واقع می‌شود:
أ. خبریه
[۲۶] النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     معنای جمله خبریة، صلاحیت حکم به راست یا دروغ بودن را داراست.
[۲۷] النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۷۵، پ۱.

باشد؛ ازاین‌رو جمله انشایی
[۲۸] النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     معنای جمله خبریة، صلاحیت حکم به راست یا دروغ بودن را داراست.
به هر دو نوع آن (طلبی و غیر طلبی) حال واقع نمی‌شود.
ب. بدون علامت استقبال
[۳۰] علامت استقبال عبارتند از: "سین"، "سوفَ"، لن و اداة شرط و.... همان.
باشد.
[۳۳] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۶.

ج. به همراه حال، رابطی باشد تا بین آن و صاحب‌حال ارتباط برقرار کند.
[۳۴] علوم العربیة، طهرانی، سید هاشم؛ اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰ه. ش، چاپ اول، قسم النحو، ص ۱۸۱.
به عنوان مثال جمله "یَضحَکُ" در عبارت «جاءَ زیدٌ یَضحَکُ»، حال واقع شده که جمله‌ای است خبریه و بدون علامت استقبال که ضمیر مستتر "هو" در فعل (یضحک)، میان حال و صاحب آن (زید) ارتباط برقرار کرده است؛ در ادامه به انواع رابط حال اشاره می‌شود.

۶ - انواع رابط در "حال"




۶.۱ - أ. ضمیر


در شش صورت ضمیر به‌تنهایی رابط حال واقع می‌شود:

۶.۱.۱ - اول


"حال" مفرد و مشتق باشد؛
[۳۶] مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید؛ قم، دار العلم، ۱۴۲۰ه. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۴۸.
مانند: «وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ»؛ «و در زمین فساد نکنید».
در این مثال "مُفسِدِینَ" حال مفرد و مشتق و رابط حال، ضمیر مستتر (أنتم) در "مُفسِدِین" است.

۶.۱.۲ - دوم


"حال" شبه جمله باشد؛
[۳۸] بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴.
مانند: «فَخَرَجَ عَلی قَومِهِ فی زینَتِهِ»؛ «با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد».
در این آیه شریفه "فی زینَتِهِ" جار و مجرور و شبه جمله‌ای است که حال واقع شده و رابط حال، ضمیر استقرار یافته (هو) در آن است.

۶.۱.۳ - سوم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل مضارع مثبت و بدون "قد" باشد؛ مانند: «جاءَ زیدٌ یَضحَکُ»؛ در این مثال جمله "یَضحَکُ" حال واقع شده و فعل مضارع مثبت، بدون "قد" و ضمیر مستتر (هو) در آن، رابط حال می‌باشد.

۶.۱.۴ - چهارم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل مضارع منفی به "لا"
[۴۱] بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴؛ و یا مضارع منفی به "ما" باشد.
باشد؛
[۴۳] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۵.
مانند: «ما لَکُم لا تَناصَرُونَ»؛ «شما چرا از هم یاری نمی‌طلبید؟».
در این آیه شریفه جمله "لا تَناصَرُونَ" حال واقع شده و فعل مضارع، منفی به "لا" و ضمیر متصل مرفوعی (واو) در آن، رابط حال می‌باشد.

۶.۱.۵ - پنجم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل ماضی بوده و بعد از "إلّا" واقع شود؛
[۴۷] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۹.
مانند: «یَا حَسرَةً عَلَی العِبَادِ مَا یَأتِیهِم مِن رَسُولٍ إِلّا کَانُوا بِهِ یَستَهزِءُونَ»؛ «افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنان نیامد مگر اینکه او را استهزا می‌کردند».
در این آیه شریفه جمله "کَانُوا بِهِ یَستَهزِءُونَ" حال و فعل ماضی، بعد از "إلّا" واقع شده و رابط حال ضمیر متصل مرفوعی ("واو" در "کانوا") است.

۶.۱.۶ - ششم


در صورتی که جمله حالیّه، به صورت فعل ماضی و قبل از "أو" باشد؛
[۵۱] مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید؛ قم، دار العلم، ۱۴۲۰ه. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۴۹.
مانند: «لَأَضرِبَنَّهُ ذَهَبَ أَو مَکَثَ»؛ جمله "ذهب" در این مثال حال و فعل ماضی، قبل از "أَو" واقع شده و رابط حال ضمیر مستتر (هو) در آن می‌باشد.

۶.۲ - ب. حرف "واو"


در چهار صورت "واو"
[۵۲] النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     در اصطلاح به آن "واو الحال" گفته می‌شود.
[۵۳] النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۰۸. پ۳.
به تنهایی رابط حال است:

۶.۱.۱ - اول


در صورتی که جمله حالیه به صورت جمله اسمیه مثبت یا منفی باشد؛
[۵۵] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۶۲.
مانند: «جاءَ زیدٌ وَ عَمروٌ قائِمُ» که در این مثال جمله "عَمروٌ قائِمُ" حال و مثبت بوده و « جاءَ زیدٌ وَ ما عَمروٌ بِقائِمٍ» که در این مثال جمله "ما عَمروٌ بِقائِمٍ" حال و منفی است؛ در این دو مثال حرف "واو" به‌تنهایی رابط حال واقع شده است.

۶.۱.۲ - دوم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل مضارع منفی به "لَم" باشد؛
[۵۷] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۹.
مانند: «جاءَ زیدٌ وَ لَم تَطلَع الشَّمسُ»؛ در این مثال جمله "لَم تَطلَع الشَّمسُ" حال و مضارع منفی به "لَم" است و رابط آن "واو" می‌باشد.

۶.۱.۳ - سوم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل ماضی مثبت باشد؛
[۵۹] النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۱۱.
مانند: «جاءَ زیدٌ وَ قَد طَلَعَت الشَّمسُ»؛ در این مثال جمله "قَد طَلَعَت الشَّمسُ" حال و ماضی مثبت است و رابط آن "واو" می‌باشد.

۶.۱.۴ - چهارم


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل ماضی منفی ذکر شده مشروط به اینکه برای تأکید نباشد؛
[۶۱] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۶.
مانند: «جاءَ زیدٌ وَ ما طَلَعَت الشَّمسُ»؛ در این مثال جمله "ما طَلَعَت الشَّمسُ" حال و فعل ماضی، منفی به "ما" بوده و رابط حال حرف "واو" می‌باشد.

۶.۳ - ج. حرف "واو" به همراه ضمیر


در دو موضع رابط حال "واو" و ضمیر است:

۶.۱.۱ - اول


در صورتی که جمله حالیه به صورت فعل مضارع همراه با "قد" باشد؛
[۶۳] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۵.
مانند: «لِمَ تُؤذُونَنِی وَ قد تَعلَمُونَ»؛ «چرا مرا آزار می‌دهید با این که می‌دانید».
در این آیه شریفه جمله "و قد تَعلَمُونَ" حال و فعل مضارع همراه با "قد" بوده و حرف "واو" به همراه ضمیر متصل مرفوعی ("واو" در "قد تعلمون") رابط حال هستند.

۶.۱.۲ - دوم


در صورتی که جمله حالیّه به صورت جمله اسمیه‌ بوده و با ضمیر آغاز شود؛
[۶۵] بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۵.
مانند: «أَلَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم أُلُوفٌ حَذَرَ المَوتِ»؛ «آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ از خانه‌های خود فرار کردند و آنها هزارها نفر بودند».
در این آیه شریفه "و هُم أُلُوفٌ " حال و جمله اسمیّه‌ای است که‌ با ضمیر (هم) آغاز شده و حرف "واو" به همراه ضمیر (هُم) در ابتدای جمله اسمیه رابط حال می‌باشند.

۷ - عامل "حال"



عامل حال در کلام به چند شکل به کار می‌رود که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:
[۶۸] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.

۱. فعل؛ مانند: «طَلَعَت الشمسُ صافیةً»؛ در این مثال "صافیةً" حال و "طَلَعَت" فعل و عامل آن است.
۲. شبه فعل؛
[۶۹] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۸۶.     منظور از شبه فعل صفت‌هایی است که از فعل مشتق شده‌اند؛ مانند: اسم فاعل، اسم مفعول و...
[۷۰] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۴۷.
مانند: «ما مسافرٌ زیدٌ ماشیاً»؛ در این مثال "ماشیاً" حال و "مسافرٌ" شبه فعل و عامل آن است.
۳. اموری که معنای فعلی دارند؛
[۷۱] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۸۶.     همچون اسم فعل، اسم اشاره، ادوات شرط، ادوات تمنّی و ترجّی، ادوات استفهام، حرف تنبیه، جار و مجرور، ظرف و حرف ندا.
[۷۲] جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۴۸.
مانند: «صَه ساکتاً»؛ در این مثال "صَه" اسم فعل بوده که به جهت معنای فعلی آن (اسکت) عامل حال (ساکتاً) واقع شده است.

۸ - "حال" در قرآن



آیه «ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کَرَّتَینِ یَنقَلِب إِلَیکَ البَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ»، (بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می‌گردد در حالی که خسته و ناتوان است)؛ در این آیه شریفه "خَاسِئاً" حال مفرد و جمله "وَ هُوَ حَسِیرٌ" جمله حالیه بوده و صاحب‌حال در هر دو، "البَصَرُ" می‌باشد.

۹ - "حال" در حدیث



حدیث «عَجِبتُ لِمَن یَقنَطُ وَ مَعَهُ الإستِغفارُ»، (در شگفتم از کسی که می‌تواند استغفار کند و نا امید است)؛ در این حدیث شریف جمله "و مَعَهُ الإستِغفارُ" حال و صاحب‌حال ضمیر مستتر (هو) در "یَقنَطُ" است.

۱۰ - نکته



در پایان ذکر این نکته قابل توجه است که مباحث مهمی پیرامون حال مطرح است که در ضمن دو عنوان مستقل "اقسام حال" و "اصل در حال" به آنها اشاره می‌شود؛ در عنوان "اقسام حال" به اقسام حال همچون "مؤسّسه و مؤکّده"، "مقارنه و مقدّره"، "مفرد و غیر مفرد" و "منتقله و ثابته" اشاره شده و در عنوان "اصل در حال" چند اصل در حال همچون "ذکر عامل حال در کلام"، "تاخر حال از عامل"، "ذکر حال در کلام"، "نکره بودن حال" و "معرفه بودن صاحب حال" مورد بررسی قرار می‌گیرند.

۱۱ - پانویس


 
۱. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۱، ص۱۶۵.    
۲. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۱، ص ۲۷۷-۲۷۶.
۳. حیدر، محمد صنقور علی، المعجم الاصولی، ج۲، ص۷.    
۴. خویی، ابوالقاسم، محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۴۰.    
۵. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۱۰.    
۶. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۱.    
۷. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۴ - ۴۸.    
۸. جرجانی، محمد بن علی، کتاب التعریفات، ص۸۱.    
۹. المفردات فی غریب القرآن، الراغب الإصفهانی، حسین بن محمد، ص۱۳۷، ماده‌ی "حول".    
۱۰. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۶۸.     فضله، هر لفظی را گویند که معنای آن در جمله، اساسی نباشد؛ ازاین‌رو استغنا از آن بدون ضرر و اختلال در معنای اساسی جمله ممکن است در مقابل عمده که تحقق معنای اساسی جمله وابسته به آن است.
۱۱. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۴.    
۱۲. همچون ابن مالک در "ألفیه".
۱۳. همچون ابن حاجب در "الکافیه".
۱۴. همچون ابن هشام در "شذور الذهب".
۱۵. همچون صفایی بوشهری در "بداءة النّحو".
۱۶. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۳.    
۱۷. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۱.    
۱۸. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
۱۹. بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص۶۴، پ۵؛ منظور از مستقر بودن این است که ضمیری در آن دو اسقرار یافته باشد به این بیان که در این موارد با حذف وجوبی متعلّق، ضمیر از آن به "ظرف" و "جار و مجرور" انتقال یافته و در آن دو استقرار می‌یابد؛ از‌این‌رو در این حالت آن دو را ظرف مستقرّ می‌نامند.
۲۰. بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴.
۲۱. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۱.     "بَینَ" ظرف مکان و متعلِّق آن محذوف (مستقرّاً) است.
۲۲. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
۲۳. قصص (۲۸)، آیه ۷۹.    
۲۴. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۱.     "فی زینَتِهِ" جار و مجرور و متعلِّق آن محذوف (مستقرّاً) است.
۲۵. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
۲۶. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     معنای جمله خبریة، صلاحیت حکم به راست یا دروغ بودن را داراست.
۲۷. النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۷۵، پ۱.
۲۸. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     معنای جمله خبریة، صلاحیت حکم به راست یا دروغ بودن را داراست.
۲۹. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.    
۳۰. علامت استقبال عبارتند از: "سین"، "سوفَ"، لن و اداة شرط و.... همان.
۳۱. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.    
۳۲. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۴.    
۳۳. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۶.
۳۴. علوم العربیة، طهرانی، سید هاشم؛ اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰ه. ش، چاپ اول، قسم النحو، ص ۱۸۱.
۳۵. مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، ج۲، ص۱۷۴.    
۳۶. مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید؛ قم، دار العلم، ۱۴۲۰ه. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۴۸.
۳۷. بقره (۲)، آیه ۶۰.    
۳۸. بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴.
۳۹. قصص (۲۸)، آیه ۷۹.    
۴۰. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۶.    
۴۱. بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۴؛ و یا مضارع منفی به "ما" باشد.
۴۲. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۴.    
۴۳. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۵.
۴۴. بقره (۳۷)، آیه ۲۵.    
۴۵. اعراب القرآن و بیانه، درویش، محیی الدین، ج۸، ص۲۵۸.    
۴۶. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۵.    
۴۷. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۹.
۴۸. بقره (۳۶)، آیه ۳۰.    
۴۹. اعراب القرآن و بیانه، درویش، محیی الدین، ج۸، ص۱۹۳.    
۵۰. مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید، ج۲، ص۱۷۵.    
۵۱. مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید؛ قم، دار العلم، ۱۴۲۰ه. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۴۹.
۵۲. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۵.     در اصطلاح به آن "واو الحال" گفته می‌شود.
۵۳. النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۰۸. پ۳.
۵۴. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۱۰۰ و ۱۰۱.    
۵۵. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۶۲.
۵۶. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۶.    
۵۷. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۹.
۵۸. النحو الوافی، حسن، عباس، ج۲، ص۳۹۹.    
۵۹. النحو الوافی، حسن، عباس، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۱۱.
۶۰. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۶.    
۶۱. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۶.
۶۲. البهجة المرضیّة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، ص۲۳۶.    
۶۳. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، عبدالرحمن بن أبی‌بکر؛ دارالحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۵.
۶۴. بقره (۶۱)، آیه ۵.    
۶۵. بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلام‌علی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ ه.ش، چاپ اول، ص ۱۸۵.
۶۶. بقره (۲)، آیه ۲۴۳.    
۶۷. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۸۶.    
۶۸. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۵۷.
۶۹. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۸۶.     منظور از شبه فعل صفت‌هایی است که از فعل مشتق شده‌اند؛ مانند: اسم فاعل، اسم مفعول و...
۷۰. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۴۷.
۷۱. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی، ج۱، ص۸۶.     همچون اسم فعل، اسم اشاره، ادوات شرط، ادوات تمنّی و ترجّی، ادوات استفهام، حرف تنبیه، جار و مجرور، ظرف و حرف ندا.
۷۲. جامع الدروس العربیة، الغلایینی، مصطفی؛ لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اول، ص۴۴۸.
۷۳. ملک (۶۷)، آیه ۴.    
۷۴. اعراب القرآن و بیانه، درویش، محیی الدین، ج۱۰، ص۱۴۷.    
۷۵. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمد، ص۳۲۹، حکمت ۸۷.    


۱۲ - منبع



پژوهشکده باقرالعلوم.    
فرهنگ‌نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۳۸۹، برگرفته از مقاله «حال».    



رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | منصوبات




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.